جهان بی تو...
حسرت دلتنگے یک جمعہ بردل مانده چون
از زمـان رفـتـنـت ، هـر روز مـن آدیـنہ بود
فرداهای روشن برای تو
رفتنت سیاهی اندوه درروشنی امروزم
واین سهم من ازجهان بی توست
ای بودنت تپش های عشق دررگهای حیات
حالاکجایی ودرآغوش چه کسی جرعه جرعه عشق راسر میکشی...
نظرات شما عزیزان: